برای دنیایی عادلانه و آزاد برای همه انسان‌ها

Translate

۰۳ شهریور، ۱۴۰۴

صدای آزادی؛ افشای چهره واقعی رژیم

 




این حکومت با نقاب دین و شعار عدالت اومد، ولی چیزی که تحویل مردم داد جز ظلم، سرکوب، زندان و خون نبود.


چهل و چند ساله که مردم ایران گروگان این نظام فاسد شدن. نسلی که می‌تونست آزاد نفس بکشه، مجبور شد زیر سایه‌ی ترس و سانسور زندگی کنه. رژیم، جوانان ما رو یا به زندان انداخت، یا مجبور به مهاجرت کرد، یا در خیابون‌ها به گلوله بست.


این حکومت نه تنها هیچ اعتقادی به آزادی و کرامت انسان نداره، بلکه از هر صدای مخالف می‌ترسه. برای همین اینترنت رو قطع می‌کنه، رسانه‌ها رو می‌بنده، خبرنگارها رو ساکت می‌کنه و هر کسی رو که “نه” بگه، به زندان می‌اندازه.


اما صدای مردم خاموش نمی‌شه. امروز، ما اینجاییم تا بگیم: ما سکوت نمی‌کنیم!

ایران، کشور آزادی‌خواهان و مردمیه که با شجاعت ایستادن. این رژیم پوسیده نمی‌تونه تا ابد جلوی خواست مردم رو بگیره. آینده از آن ماست، نه از آن دیکتاتورها.


پس اگر این صدا رو می‌شنوید، بدونید تنها نیستید. ما کنار هم هستیم، برای ایران آزاد، برای فردایی روشن، و برای پایان دادن به ظلم.



شریفه محمدی – فعال شجاع حقوق کارگران و زنان – امروز در معرض خطر اعدام است.

او در ۱۴ آذر ۱۴۰۲ بازداشت شد، در بازداشتگاه وزارت اطلاعات سنندج زیر شکنجه قرار گرفت، و تحت فشار اعترافات اجباری از او گرفتند.

چشم‌بند، مشت، لگد، ضربات به سر و صورت… اینها «عدالت» رژیم است.


شریفه، متولد ۱۳۵۸، مادر پسری ۱۳ ساله به نام آیدین است.

با این حال، رژیم او را به اتهام “بغی” و “عضویت در کومله” – اتهاماتی که خودش رد کرده و هیچ سندی برایشان وجود ندارد – به اعدام محکوم کرده است.


📌 حتی دیوان عالی کشور یک‌بار حکم را نقض کرد.

اما باز هم دادگاه انقلاب رشت، بی‌اعتنا به عدالت و حقیقت، حکم مرگ را تکرار کرد.

و این‌بار، دیوان عالی به جای دفاع از حق، در برابر ظلم زانو زد و حکم را تأیید کرد.


امروز بیش از هزار فعال مدنی با امضای بیانیه‌ای خواستار لغو حکم اعدام او شده‌اند.

آنها تأکید کرده‌اند: فعالیت‌های شریفه همیشه مسالمت‌آمیز بوده. شکنجه، بدرفتاری، محاکمه‌های فرمایشی… همه نشان از یک جنایت آشکار دارد.


این صدای هزاران نفر است:

اعدام شریفه محمدی باید فوراً لغو شود!

آزادی او یک مطالبه انسانی و جهانی است




4

فریادِ یک مهاجرِ زخمی

     دل‌نوشته : من چهار دهه را نفس کشیدم با خاطره‌های سوخته و امیدهای له‌شده. در جنگی بزرگ‌تر از خودم رشد کردم؛ جنگی که دستِ یک ایده‌ٔ سرکوب...