برای دنیایی عادلانه و آزاد برای همه انسان‌ها

Translate

۳۰ شهریور، ۱۴۰۴

وقتی تعصب خانه را هم به زندان تبدیل می‌کند

 


ایران امروز، سرزمینی است که آزادی در آن به قیمت جان و امنیت خریداری می‌شود. نه فقط آزادی سیاسی، بلکه آزادی اندیشه، آزادی دین و آزادی سبک زندگی نسل‌ها قربانی دیوارهای بی‌رحمِ تعصب و سرکوب شده‌اند.


تعصب، آن هیولای بی‌شکل و بی‌صدا، هر روز در کوچه‌ها، خیابان‌ها، خانه‌ها و حتی در قلب خانواده‌ها رخنه می‌کند. اقلیت‌های دینی — از بهایی‌ها تا مسیحیان و یهودیان و اهل سنت — مجبورند زندگی‌شان را در زیر نور کم‌فروغ هراس از شناسایی، تبعیض و تحقیر ادامه دهند.


ولی کار به اینجا ختم نمی‌شود. زنانی که پوشش‌شان انتخابی است، جوانانی که می‌خواهند فکر کنند نه آنچه تایید شده را بازگو کنند، هنرمندان، موسیقی‌دانان، نویسندگان — همه و همه، اگر کوچک‌ترین اختلافی با هنجارهای رسمی داشته باشند، ممکن است به زندان، توقیف یا سکوت محکوم شوند.


رسانه‌ها و فضای مجازی، روزگاری امید اتصال و آزادی بودند؛ اما اکنون تبدیل شده‌اند به ابزار قدرت که هر صدای مخالف را خاموش می‌کنند، هر اعتراض فرهنگی را خطر فرانمایان می‌سازند، هر ایده متفاوت را سرکوب می‌کنند. این مرزهای نامرئیِ تعصب، هر لحظه حضورشان محسوس است.


اما امید هنوز زنده است. در پنهان، در فریاد، در اثر، در سکوت مقاومت جریان دارد. هر کس که صادقانه باورش را حفظ می‌کند، ماشین سانسور را به چالش می‌کشد. هویت‌ها و فرهنگ‌ها در جایی که باید شکوفا شوند، اما سرکوب شده‌اند، هنوز ریشه دارند.


زمان آن رسیده است که زنجیرهای تعصب شکسته شوند.

ایران باید کشوری باشد که در آن هر باور، هر انتخاب سبک زندگی، حق ذاتی انسان است؛ غیرقابل مذاکره.


ما باید صدایمان را بلند کنیم.

ما باید بگوییم که خاموشی، همدستی است.

ما باید بگوییم که هیچ قدرتی — چه سیاسی، چه مذهبی — حق ندارد جان و آزادیِ ما را به قیمت هراس از متفاوت بودن بخرد.


#ایران_ممنوعه  

#زندگی_زیر_سایه_تعصب  

#آزادی_اعتقاد  

#صدای_مخالف  

#نه_به_سرکوب  

#هویت_حق_انسانی  

#آزادی_سبک_زندگی  

#پایان_سانسور 



4

فریادِ یک مهاجرِ زخمی

     دل‌نوشته : من چهار دهه را نفس کشیدم با خاطره‌های سوخته و امیدهای له‌شده. در جنگی بزرگ‌تر از خودم رشد کردم؛ جنگی که دستِ یک ایده‌ٔ سرکوب...