برای دنیایی عادلانه و آزاد برای همه انسان‌ها

Translate

۱۵ آبان، ۱۴۰۴

ایرانِ بی‌آب، حکومتِ بی‌شرم؛ فاجعه خاموش سدهای خشک

گزارش‌های رسمی و تصاویر ماهواره‌ای تأیید می‌کنند که سدهای کرج و لار، دو منبع حیاتی تأمین آب شرب میلیون‌ها نفر در تهران و البرز، در آستانه خشک شدن کامل قرار دارند. داود نجفیان، مدیرعامل شرکت آب منطقه‌ای البرز، با لحنی آرام خبر داده که ۹۰ درصد سد کرج خالی است. در همین حال، تسنیم اعلام کرده در سد لار با ظرفیت ۹۶۰ میلیون مترمکعب، تنها ۱۴ میلیون مترمکعب آب باقی مانده — یعنی کمتر از یک و نیم درصد!

این آمار، اعلام مرگ رسمی آب در کشور است. ایران به سمت «روز صفر آبی» پیش می‌رود و مقامات به جای پاسخ‌گویی، همچنان درگیر ریاکاری و وعده‌های توخالی‌اند. احد وظیفه، رئیس مرکز اقلیم سازمان هواشناسی، هشدار داده که کشور در آستانه بدترین پاییز ۵۷ سال گذشته از نظر بارش قرار دارد. اما هیچ‌کس از مسئولان نمی‌پرسد چه شد آن میلیاردها بودجه «انتقال آب»، آن طرح‌های بی‌حاصل سدسازی، و آن شعارهای دروغین «مدیریت بحران»؟

سدها خشک شدند چون عقل و تدبیر خشک شد. سفره‌های آب زیرزمینی نابود شدند چون در دهه‌ها سوءمدیریت و فساد، هیچ‌کس پاسخگو نبود. از خوزستان تا البرز، از سیستان تا تهران، زمین فرو می‌رود و مردم تشنه‌اند. اما وزارت نیرو هنوز آمارسازی می‌کند و رسانه‌های حکومتی از «صرفه‌جویی خانوار» حرف می‌زنند، گویی بحران با پلمپ چند شیر آب خانگی حل می‌شود. حقیقت این است: این کشور تشنه است چون دزدها بر آن حکومت می‌کنند.

در برابر هر سد خالی، باید نام کسانی را نوشت که پروژه‌های بی‌منطق ساختند، آب رودخانه‌ها را منحرف کردند و جنگل‌ها و تالاب‌ها را نابود کردند. ایران در حال مرگ تدریجی است و بی‌عملی حکومت، این مرگ را تسریع کرده است. سکوت در برابر این فاجعه یعنی مشارکت در جنایت علیه نسل‌های آینده.

مردم باید بدانند: بحران آب فقط یک مسئله زیست‌محیطی نیست، مسئله بقاست. وقتی آخرین قطره آب از لوله‌ها بیرون بیاید، دیگر نه صنعتی باقی می‌ماند و نه کشاورزی. حکومتِ فاسدی که زمین را خشک و سفره مردم را تهی کرده، هیچ آینده‌ای برای این کشور باقی نگذاشته است.

ایرانِ تشنه، فریاد می‌زند. و این فریاد باید شنیده شود — پیش از آن‌که خاک هم لب‌های ترک‌خورده‌اش را برای همیشه ببندد.

#خشکسالی #ایران_بی_آب #سد_لار #سد_کرج #vvmiran #مهساامینی @baschariyat

4

فریادِ یک مهاجرِ زخمی

     دل‌نوشته : من چهار دهه را نفس کشیدم با خاطره‌های سوخته و امیدهای له‌شده. در جنگی بزرگ‌تر از خودم رشد کردم؛ جنگی که دستِ یک ایده‌ٔ سرکوب...