اعتراض به عدالت؛ خودسوزی یک جوان اهوازی در مسیر نانخلاصه: احمد بالدی، جوان ۲۰ سالهٔ اهوازی، در اعتراض به تخریب دکهٔ خانوادگیاش، جلوی ماموران شهرداری خود را به آتش کشید. این فاجعه نشانی از فروپاشی عدالت اجتماعی در ایران است؛ نشان میدهد زندگی یک خانوادهٔ کمدرآمد و طالب حق کسب و روزی، چگونه در چشم قدرت و اجراگری تبدیل به نمایش خشونت میشود. در صبح یکشنبه، وقتی نیروهای اجرائیات شهرداری بدون حکم شفاف و با رفتار توهینآمیز وارد محل کسب خانوادهٔ بالدی شدند، احمد که دانشجو و دستیار پدرش بود، بنزین روی بدن خود ریخت و آتش زد. او بیش از ۶۰ تا ۷۰ درصد سوختگی داشت و در بیمارستان بستری شد. والدینش سالها با همین مغازه کوچک زندگی کردهاند و حالا نه فقط سرمایهٔ زندگیشان بلکه امید جوانشان نیز زیر آتش رفته است. ماجرای احمد نماد تضاد میان حق شهروندان برای کار و کسب و حقوق قدرت برای تخریب و اجراگری است. وقتی کسی برای نان خود کسبی میکند اما مأمور حکومت با دستِ بسته به تخریب آن میآید، عدالت زیر پا گذاشته شده است. رفتار شهرداری و مأموران آنچنان پر از تحقیر بود که پدر احمد میگوید مأموران به پسرش گفتهاند «کبریت میخواهی یا فندک؟» تا خودکشی کند. این حادثه نقض آشکار حقوق بنیادین است: حق کسب، حق امنیت، حق زندگی و کرامت انسانی. قانون اساسی ایران آزادی اجتماعات و اعتراضات مسالمتآمیز را تضمین کرده و حق کار را برای همه شناخته است، اما این حقها برای خانوادهٔ بالدی تبدیل شد به صحنهای از بیعدالتی و سرکوب اقتصادی. چنین رفتارهایی نه فقط مصداق ظلم فردی بلکه نشانه بحران حکمرانی در ایران است. وقتی نهادهای اجرایی دست به زور میزنند و رسانهها و دستگاههای نظارتی سکوت میکنند، جامعه تهدید میشود. هر روز که این سکوت ادامه دارد، انسانی دیگر میسوزد، رنج میکشد و امیدش را میبازد. اگر احمد جان از دست بدهد، این پایان داستان نیست بلکه شروع رسوایی بزرگتر است: رسوایی حکومتی که نان را به بازی گرفته، عدالت را گروگان کرده و زندگی را شرطی ساخته است. مهمترین ابزار برای تغییر، فریاد مردم است؛ همبستگی با خانوادهٔ بالدی و مطالبه برای محاکمهٔ مسئولان این فاجعه کمترین گام خواهد بود. کانون دفاع از حقوق بشر در ایران |
Translate
۲۰ آبان، ۱۴۰۴
4
فریادِ یک مهاجرِ زخمی
دلنوشته : من چهار دهه را نفس کشیدم با خاطرههای سوخته و امیدهای لهشده. در جنگی بزرگتر از خودم رشد کردم؛ جنگی که دستِ یک ایدهٔ سرکوب...
-
دلنوشته : من چهار دهه را نفس کشیدم با خاطرههای سوخته و امیدهای لهشده. در جنگی بزرگتر از خودم رشد کردم؛ جنگی که دستِ یک ایدهٔ سرکوب...
-
روایت کسانیست که «رفتن» برایشان انتخاب نبود، بلکه تنها راه بقا بود. اینجا از مهاجرتهای اجباری، تبعیدهای ناخواسته، سرکوب، و رنج خانه...
-
پس از فعال شدن مکانیسم ماشه؛ پیشنمایش فروپاشی هسته قدرت خلاصه: فعال شدن مکانیسم ماشه تحولات داخلی ایران را وارد مرحلهای حساس و بحرانی...
-
اثر رژلب و دلخوشیهای کوچک در دوران فقر در ایران خلاصه: در ایران، فقر گسترده باعث شده مردم برای حفظ روحیه و اعتمادبهنفس به دلخوشیهای کو...
-
اعدام در ایران: نقض فاحش حقوق بشر در سال ۲۰۲۵ در روز جهانی نه به اعدام، نگاهی به وضعیت اعدامها در ایران نشاندهندهٔ نقض گسترده و سیستما...
-
این صدای من نیست، صدای میلیونها ایرانی است که دیگر دروغ و ستم رژیم را تحمل نمیکنند. نان، آزادی، عدالت – نه به ولایت فقیه! ایران به آز...
-
هیچ شرافتی در فقر نیست: تحلیل وضعیت کنونی ایران در ایران امروز، سخن از شرافت بدون نگاهی به فقر و محرومیت ابتدایی مردم معنا ندارد. وقتی ن...
-
ثبتنام دختران ۱۰ تا ۱۵ ساله در «آدم و حوا»؛ فاجعهای به نام واسطهگری رسمی سامانه وساطت ازدواج «آدم و حوا» که زیرمجموعهای از جمعیت...
