برای دنیایی عادلانه و آزاد برای همه انسان‌ها

Translate

۱۵ آبان، ۱۴۰۴

وقتی نان، آرزو می‌شود؛ روایت خشم از گرانی و گرسنگی در ایران

ویدیویی از تهران در فضای مجازی دست‌به‌دست می‌شود که دل هر بیننده‌ای را می‌لرزاند. زنی با صدایی بغض‌آلود روایت می‌کند که برای خرید نان به نانوایی رفته اما وقتی قیمت‌ها را دیده، شوکه شده است. قیمت نان دو برابر شده و او پول کافی نداشته تا به اندازه نیاز خانواده‌اش نان بخرد. این فقط یک روایت شخصی نیست، بلکه تصویری است از واقعیت تلخ میلیون‌ها خانواده ایرانی که هر روز در برابر گرانی بی‌امان و فقر تحمیلی خم می‌شوند.

در همان حالی که مردم با شرم و خشم از صف نان بازمی‌گردند، حاکمان با بی‌شرمی از «بی‌اثر شدن تحریم‌ها» سخن می‌گویند. خامنه‌ای چند ماه پیش با لحنی مغرورانه اعلام کرده بود که تحریم‌ها بی‌ثمر شده‌اند، اما آمار رسمی کشور چیز دیگری می‌گوید. غلامرضا گودرزی، رئیس مرکز آمار ایران، اخیراً اعلام کرده که تورم در حوزه نان و غلات در یک سال گذشته ۹۴ درصد بوده است. این یعنی مردم عملاً باید دو برابر برای ابتدایی‌ترین نیاز خود یعنی نان هزینه کنند. نانی که زمانی نماد زندگی و سادگی بود، حالا به رؤیایی دست‌نیافتنی تبدیل شده است.

مردم این کشور از خود می‌پرسند: چرا ما باید برای زنده ماندن بجنگیم؟ چرا باید پدران و مادران ایرانی، گرسنه سر کار بروند؟ چرا باید فرزندان این سرزمین با شکم خالی به مدرسه بروند؟ این رژیم با دروغ و فساد، سفره‌ها را غارت کرده و زندگی را از مردم گرفته است. وقتی حکومت فاسد، بیت‌المال را میان خود تقسیم می‌کند و میلیاردها تومان خرج تبلیغات و سرکوب می‌شود، نتیجه‌اش چیزی جز گرسنگی مردم نخواهد بود. فقر و تورم دیگر فقط عدد نیستند، واقعیتی‌اند که در نگاه خسته و بغض فروخورده مردم جاری است.

در کشوری که رهبرانش از عدالت و کرامت دم می‌زنند، مردم برای نان باید تحقیر شوند. این بی‌عدالتی آشکار است؛ فریادی است که از دل صف نانوایی‌ها بلند می‌شود. مردمی که چیزی برای از دست دادن ندارند، دیر یا زود فریادشان طوفان خواهد شد. این کشور، خانهٔ همان مردمی است که اکنون برای تکه‌ای نان، اشک می‌ریزند و در دل‌شان هزار فریاد خاموش دارند.

#گرانی #نان #فقر #جمهوری_اسلامی #vvmiran #مهساامینی @baschariyat

4

فریادِ یک مهاجرِ زخمی

     دل‌نوشته : من چهار دهه را نفس کشیدم با خاطره‌های سوخته و امیدهای له‌شده. در جنگی بزرگ‌تر از خودم رشد کردم؛ جنگی که دستِ یک ایده‌ٔ سرکوب...